آدم شاید از یک جایی به بعد تصمیم بگیرد زندگی کند، اما اینکه بخواهد زندگی نکند دستِ خودش نیست. گاهی مسیر زندگی طوری می رود و جایی می رود که به خودت می آیی می بینی با قیدِ زمان دیگر زنده نبوده ای، نه از این تعابیر فلسفی و عاشقانه و درام، تو از یک جایی به بعد واقعا زنده نبوده ای و فقط زیست نباتی داشته ای، مثل یک گیاه. اما اینکه تصمیم بگیری باشی و زندگی کنی بحثش فرق می کند.

 

حالا باید جان بکنی، مثل جان کندنِ بیرون آمدن از سوراخِ تنگ و راهِ تاریکِ رحمِ مادر، هر چقدر هم که دکترها روش های جدید بیافرینند و تو را با راه های جدید تر و روش های به روز تری به این دنیا بیاورند باز دردِ جان کندن را نمی شود فاکتور گرفت. حالا در نظر بگیر یک بار یک روزت باشد که جان کنده باشی، یک بار هزار روز، یک بار دو میلیون روز، فرق هست بین همه ی اینها، تازه با هر بار زنده شدن نیاز هست به مراقبت و حتی گاهی بودن در محیط دستگاه های ایزوله ی لامپ آبی دار که داشتن چشم بند در آن از موماتِ زندگیِ آن ایام میشود.

 

باید گاهی چشم بند بزنی، خیلی چیزها را نبینی و اجازه دهی تغییر کارِ خودش را با تو بکند و اجازه دهد جان بکنی تا جان بگیری.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Michael Stacey de دلم میخواد Amanda طراحی سایت / سئو ايثار گلستان ادب ، علمي ، فرهنگي ، معرفتي تیم تولید محتوای بهیدو خدمات لوله کشي تهران پايپر